دوفیلسوف - ، هایدگر و انگلس
نصرت شاد نصرت شاد

انگلس ،- بدون مارکس

 

انگلس ،فیلسوف آلمانی،تئوریسین سوسیالیسم،اقتصاددان،ژورنالیست،ورهبرکارگری،خالق آثاری پیرامون سوسیالیسم علمی است.اوازجمله پایه گذاران سوسیالیسم ویکی از تئوریسین های کمونیسم علمی یعنی مارکسیسم بود.وی سوسیالیسم علمی مارکسیستی جدیدرا کمونیسم نامید تاباسوسیالیسم های دیگرمانند: آون،سن سیمون،فوریه،وایتکینگ،مرزبندی داشته باشد.اودرکنارمارکس،عالم،آموزگار، و رهبرپرولتاریای بین المللی بود.

انگلس میگفت که مارکسیسم ضرورتا آته ایستی است.اوخودتحت تاثیرماتریالیسم علوم تجربی زمانش بود.وی خالق فلسفه ماتریالیسم دیالکتیکی (ماده گرایی جدلی) میباشد.اودرغالب آثارش درجستجوی یک دیالکتیک درطبیعت بود وهمجون مارکس، فلسفه دیگران را غیرعینی میدانست،وازآغازتاپایان، عنصر دیالکتیک رابطورکامل درتمام شاخه های علم فلسفه مورداستفاده قرارداد.اگرمارکس پایه گذار ماتریالیسم تاریخی بحساب آید،انگلس بنیادگذارماتریالیسم دیالکتیکی بود.ازوحدت این دوفلسفه سوسیالیسم علمی بوجودآمد.اوخالق تفکری است که یک انقلاب فکری درتئوری جامعه،تاریخ،وفلسفه را موجب شد. وی ازبحث رابطه میان ماده،روح،وفکر، به دوفلسفه ماتریالیستی و ایده آلیستی رسید.او ماتریالیسم تاریخی را به ماتریالیسم دیالکتیکی ارتقاء داد.این دوبعدها جهانبینی غالب کشورهای بلوک شرق سابق شدند.لنین واستالین آنرادرشوروی سابق،ایدئولوژی دولت نمودند.انگلس درزمان خود به رد ماتریالیسم رویزیونیستی سوسیال دمکراتهایی مانند: برنشتاین،کائوتسکی،و فورلندر پرداخت. وی میگفت که فلسفه باید درخدمت عمل حزب کارگری باشد.اوفلسفه را طبقاتی،جانبگرایانه وحزب گرا میدانست .

انگلس دردوران سربازی درسال 1841 باهگلی های جوان دربرلین آشناشد،اوازسال 1844 همکارو همرزم مارکس شد ودرسال 1847 همراه مارکس به چاپ مانیفست کمونیسم پرداخت.وی درنوجوانی یکی از دمکراتهای انقلابی جنبش مردمی درآلمان بود.دوستی وی بامارکس ازسال 1844 آغازشد و 40 سال طول کشید.اگرمارکس خودرابامسائل اقتصادسیاسی مشغول نمود،انگلس به تفکردرباره موضوعات:فلسفی،آنتروپولوگی(انسانشناسی)،تئوری دولت،وعلوم تجربی،پرداخت.آندو ازآغازتاپایان عمردرفلسفه،جانبداروحزبگرا بودند.مارکس درباره انگلس گفته بود که او یک دائرت المعارف حقیقی است،درهرلحظه روزوشب قادربه کاروتفکر وتندنویسی وخلق مفاهیم جدید،او یک شیطان! بود.

ازجمله آثارانگلس : دیالکتیک طبیعت،همکاری درنوشتن مانیفست کمونیسم،فویرباخ وپایان فلسفه کلاسیک آلمان،آغازتشکیل خانواده،مالکیت خصوصی ودولت ، مطالبی درنقداقتصادسیاسی،وضعیت طبقه کارگردرانگلیس،خانواده مقدس،ایدئولوژی آلمانی،اصول کمونیسم،جنگ دهقانی درآلمان، آنتی دورینگ،دوره انتخاباتی قانون اساسی دولت آلمان،انقلاب وضدانقلاب درآلمان،تکامل سوسیالیسم از اوتوپی تاعلم،مشکلات دهقانان فرانسه وآلمان، و تکمیل دوجلدناتمام کتاب سرمایه کارل مارکس .اوخالق 4جلد مکاتبات با متفکران،مبارزان،وسران جنبش کارگری زمان خود از جمله با : بابل، مهرینگ،آلبرت زورگه،کائوتسکی، و یوسف بلوخ،نیزبود.دراین نامه ها اوجبهه ای علیه چپهای : ساده گرا،مکانیکی،مخالفین آزادی اراده،رویزیونیست،و سوسیال دمکرات ها،بازنمود. درباره کتاب آنتی دورینگ اوبایداشاره کرد که ایگون دورینگ،آنزمان یکی از تئوریسین های سوسیال دمکرات آلمان بود.کتاب "تکامل سوسیالیسم ازاوتوپی تا علم " او درسال 1880، آنزمان پرترجمه شده کتاب جنبش کارگری جهانی مارکسیستی بود.

انگلس درسال 1820 درشهرک بارمن درغرب آلمان بدنیا آمد ودرسال 1895 درلندن درتبعیددرگذشت. وی دریک خانواده شهروندمرفه رشدنمود.پدرش آنزمان دارای یک کارخانه نساجی درلندن بود.انگس درتمام عمرلکنت زبان داشت. وی درزمان اقامت درانگلیس بین سالهای 1842-1844 باپرولتاریای مبارزآشناگردید.اودرسال 1849 درانقلاب ایالت فالس درغرب آلمان شرکت نمود ودرسال 1850 بدلیل شدت ناآرامیها وخطردستگیری،آلمان راترک نمود.وی درانگلیس با شرایط بد زندگی کارگران اشناشد. بابل،یکی ازرهبران سوسیال دمکرات جنبش کارگری آلمان درباره انگلس گفته بود که وی مانند مارتین لوتر نیاز به جاشنی زندگی یعنی: کتاب،شراب،آواز،وزن داشت.

انگس همیشه تاکیدمیکرد که برای حزب کارگری خطرناک خواهد بود اگر رهبرانش جزمی ودگماتیک فکرکنند ویاوظایف مشخص رابصورت دگم فرموله نمایند،وجایی که مارکسیسم ایدئولوژی دولتی ومتحد علائق قدرت گردد،آن تاحد "نقل قول گرایی" سقوط خواهدکرد.وی اشاره میکرد که چون واقعیات مدام درحال تغییروتحول هستند،تئوری نباید همچون لباس ازپیش دوخته ویا شماتیک گردد، و چون درشاخه های گوناگون علوم نیز مدام تغییروتحول وتکامل پیش می آید،مارکسیسم نیزازاین قاعده مستثنا نیست،یعنی دائم یک پروسه تغیییروتحول وتکامل را طی می نماید. ماتریالیسم دیالکتیک درقرن بیست فلسفه رسمی درکشورهای بلوک شرق سابق شده بود.

انگس همچون فیلسوفان روشنگری مانند هگل و هردر،میگفت که تاریخ حرکتی ترقی خواهانه دارد و این حرکت درجامعه کمونیستی نیزادامه خواهد داشت ونقطه پایان آن زمانی است که انسان ازحیوان به بالاترین نقطه تکامل خود یعنی انسان نوین رسده باشد. انگس درتئوری شناخت ازنظریات قابل شناخت بودن جهان درمقابل هرگونه فلسفه "لاادری" دفاع کرد.اوکوشید تاباچاپ یکی ازآثارش درسال 1871، با کمک تحولات جدید علمی زمان خود،رابطه میان فلسفه وعلوم تجربی را تعیین کند. وی میگفت که قوانین دیالکتیکی نه تنها درجامعه وتاریخ بلکه درطبیعت نیزحاکم هستند.درنظراوماده خالق واقعیت حقیقی وآگاهی انسان است،وتفکر نوعی ماده یابالاترین فرم ماده یعنی انعکاس ماده درآگاهی انسان است. ماده یعنی تمام واقعیات جهان،خصوصیتی دیالکتیکی دارد وبدلیل مادی بودن تفکر،طبیعت،و جامعه، هرسه آنان دررابطه ای عمومی وجهانی باهمدیگر قراردارند.علوم تجربی وفلسفه آنزمان هنوز طبیعت وتفکرراازهم جدا می دیدند و تاثیرکار و فعالیت انسان روی فکررانادیده میگرفتند.انگلس میگفت ازآنزمان که انسان آموخت درطبیعت تغییردهد،فکروی نیز درآن رابطه مجبوربه تغییرشد. زمان ومکان وفضا،فرم های هستی ماده هستند.طبق کشفیات جدید علمی وتجربی انسان توانست بجای سکوی ضرورت،ازسکوی آزادی به پروازدرآید.

انگس آنزمان یکی ازافرادمورداعتماد جنبش کارگری جهانی بود.اوکوشید طبقه کارگر رابا اندیشه کمونیسم علمی متحد سازد.وی با اشاره به وظیفه تاریخی طبقه کارگر،جنبش اجتماعی رامحصول سرمایه داری صنعتی استثمارگرمیدانست.امروزه اشاره میشود که سخنان انگلس غالبا بدورازخشونت انقلابی ودرآرزوی خواسته های قانونی وپارلمانی تفسیرمیشدند.درقرن بیست جهانبینی کارگری انگس پروازی جهانی داشت.درنظراوهرجامعه ای نشان ازروابط لحظه های کار اقتصادی،سیاسی،فرهنگی، وایدئولوژیک دارد.درادبیات وهنر، انگلس یکی از نظریه پردازان رئالیسم سیوسیالیستی بود.اومیگفت که انسان باید ازطریق هنروادبیات برای جامعه بی طبقه کمونیستی آینده آماده شود.بعدها تعداد زیادی از تئوریسین های ادبی وهنرمدرن کشورهای سوسیالیستی سایق متکی به نظرات او شدند.

   ------------------------------------------------------------------------------------------

Friedrich Engels 1820-1895

 

 

 

.  هایدگر؛- فیلسوف میان دو جنگ

 

فلسفه هایدگر،فیلسوف آلمانی،پیرامون سئوال درباره معنی وهدف هستی است. درشاهکاراویعنی کتاب "هستی وزمان"درسال 1927،ادعامیشود که وظیفه هستی مرگ است. شاید به این دلیل اودرسال 1934-1933 عضوحزب نازی آلمان گردید.نیروهای پیروزفرانسوی درجنگ جهانی دوم؛ به این سبب ازورود وی به دانشگاه بین سالهای 1951-1945 جلوگبری نمودند.

هایدگربقول مارکسیستها،ترس ودرد ورنج خرده بورژوازی بعدازجنگ جهانی اول را،رنجهای ابدی هستی انسان بحساب می آورد.مورخین چپ اورایکی ازپایه گذاران اگزیستنسیالیسم مبلغ امپریالیسم و یکی ازتئوریسن ها،راهگشایان،وحزب گرایان فاشیسم آلمان میدانند.طبق نظرهایدگر معنی هستی در قاطعیت پیشگامانه مصممانه برای مرگ ویا اراده برای بقدرت رسیدن است.هایدگرمیان دوجنگ جهانی اول ودوم درغرب،فیلسوف عصرزمان خودبود.درآنزمان باشکست فلسفه نئوکانتیسم زیرتاثیر الهیات دیالکتیکی کیرکگارد،فلسفه اگزیستنسیالیستی هایدگرویاسپارس واردفضای روشنفکری شد. باچاپ کتاب "هستی وزمان"هایدگردرسال 1927فضای فلسفی تغیرنمود.اوباچاپ این کتاب وارد تاریخ هستی شناسی غرب گردید.ازطریق این کتاب،ارثیه فلسفی هوسرل و نئوکانتیسم فراموش شد. واز طریق فلسفی شدن جریان اگزیستنسیالیسم، مارکس،نیچه، وکیرکگارد،آنزمان موضوع سمینارهای دانشگاهی گردیدند.

بابقدرت رسیدن فاشیسم درسال 1933،بعدازکنارگذاشتن هوسرل به بهانه یهودی بودن،شاگرداویعنی هایدگر،رئیس دانشگاه شد.هایدگردرفلسفه اگزیستنسیالیسم گرچه شاگرد نیچه وکیرکگارد است،ولی آثار متافیزیکی افلاتون وارسطو نیز روی او بی تاثیرنبودند. گروه دیگری مشهوریت وتوجه به آثارهایدگر درغرب را به دلیل یک سوء تفاهم روشنفکری میدانند. 

افکارهایدگرتحت تاثیرفلسفه هستی گرایی ارسطو،ترکیبی ازعناصرارسطویی وارزشهای نیچه ای هستند.اوبراثرشوک ناشی ازمطالعه بعضی ازآثارنیچه وکیرکگارد،ازدین فاصله گرفت وبعنوان یک خداشناس مرتد سراغ فلسفه رفت.اودرآغازغالب مفاهیم فلسفه خودراازفرهنگ لغت کیرکگارد به امانت گرفت.هایدگرگرچه درابتداعلاقمندبه تحصیل فلسفه بود،اوولی درسال 1909 به تحصیل الهیات کاتولیکی دردانشگاه پرداخت.هایدگرراپایه گذارپدیده شناسی هستی گرایانه نیزمیدانند.اومیگفت که فقط آزادبودن برای مرگ، به هستی؛درمحدودبودنش،هدف میدهد. اودرپایان عمرخودبجای واژه ههای هستی و وجود،غالبا از واژه حقیقت استفاده می نمود. اومیگفت که چون درفلسفه پیشرفتی یافت نمیشود، بازگشتی نیزمشاهده نمیگردد وهمچون درهنر که یا خود است یا چیز جدیدی نیست. ولی تفکر میتواند بصورت هنر،عرفان،ولحظات رمانتیک،واردتاریخ گردد.امروزه اشاره میشود که بهتراست اورادرمیان هنرمندان فهمید،چون هایدگر میگفت که نیچه غیرازکتاب "چنین گفت زردشت" حرف دیگری نزده است .

هایدگرراگروه دیگری،یکی ازفیلسوفان مهم قرن بیست میدانندکه تاثیربزرگی روی جریانات فلسفی: پدیده شناسی،هرمنویتیک،اگزیستنسیالیسم،مارکسیست،پست مدرن، ویا روی متفکرانی همچون : گادامر،سارتر،یاسپرس،مارسل،لوکاچ،مارکوزه،دریدا،فوکو،لیوتارد،اسلوداک،وغیره گذاشته است. از طریق هایدگر،اگزیستنسیالیسم درنیمه اول قرن بیست،فلسفه گردید. وی دردهه بیست قرن گذشته،یعنی میان دوجنگ جهانی اول ودوم میگفت که بازگشت به هستی،بازگشت به نیستی،پوچی،ومرگ است. امروزه تاثیراوروی جریاناتی مانند ساختارگرایی،و نئوپراگماتیسم؛- و روی اندیشمندانی مانند: یوناس، کروگر،لویتس،وسارترجوان، را هم مهم میدانند.فلسفه او ورای ایده آلیسم ورئالیسم،هستی شناسی وجود است.اگزیستنسیالیسم گرچه بدبینانه او،نه هستی شناسی بلکه انسانشناسانه،اخلاق شناس،وروانشناسانه است. آثارش را میتوان فلسفه زندگی یا بحث اخلاق دانست گرچه سارترودیگران اورا آته ایست میدانستند ، اوولی نه هستی راخدا میدانست ونه دلیل وسبب وجودجهان.بخش دیگری ازخوانندگان آثاراو،هستی مورد نظرهایدگررا همان خدا میدانند.درنظرهایدگر هگل یکی از متافیزیک های هستی گراوهستی شناس بود.بعدازهایدگر یک موج جدید تئوری های علمی نجربی،مخصوصا جامعه شناسانه بوجود آمد. هایدگربخش مهمی از فلسفه کلاسیک پیش ازخودرا ایدئولوژی مستور،پوشیده، و مخفی میدانست.

درجای دیگری هایدگر مینویسد که فلسفه دانش جهتیابی وراهیابی است وازفلسفه نه تنهابایدانتظار تیزبینی وتیزهوشی داشت بلکه باید ازآنطریق یک زندگی حقیقی راآموخت وفلسفه،نتیجه،مهارت،سهم، سرنوشت ویاحوادث هستی بوده است.برای اوفقط یک موضوع درفلسفه یافت میشود،نه انسان وهستی، بلکه وجود.گروه دیگری فلسفه اور معمایی ومرموز نامیده اند.افکاراومخلوطی ازنظرات مخالف مدرنیسم وافکاراولیه فلسفه یونان باستان بودند.هستی شناسی اوجویای دلیل عینی گرایی درعلوم،وذهن گرایی درفلسفه آگاهی است.فلسفه هایدگر نه به پیش بلکه به عقب؛به دوران ماقبل متافیزیک می نگرد، جایی که نیچه آنرا فلسفه عصرتراژدیک یونان باستان نامیده بود.اوهمچون نیچه علاقمند به عصر تراژدیک یونانی است،یعنی زمانیکه هنوزهستی و وجود انسان وجهان قابل توصیف بودند. درنظراو هستی به نیستی،پوچی،وخلاء میرسد. هگل هرسه آنان را یکی میدانست. به دلیل این نظر،گروهی هایدگررا نیهلیست میدانند.وی میگفت که حقیقت را نمیتوان درجمله بیان کرد چون ماهیت حقیقت آزادی است.تاثیردیگرهایدگرروی ادبیات بوده است چون او به تفسیر اشعار هلدرلین ونیچه پرداخت،وازخود نیز اشعاری بجاگذاشت.زبان دقیق ومنحصربفرد هایدگر روی ادبیات بعدازجنگ جهانی دوم اروپا تاثیر گذاشته است.ازطرف دیگرضعف فلسفه اورا به دلیل استفاده از زبان ومفاهیم غیردقیق،مشکل،وغیر قابل فهم میدانند.

هایدگر درمقابل فلسفه ماهیت شناسی،فلسفه هستی شناسی را عمده کرد.او پدیده شناسی هوسرل را تبدیل به هستی شناسی وجود نمود.وی باتبدیل فلسفه به علم بازگشت بخود،دست رادرمقابل خالق جهان بالابرد تا پرسش واعتراض کند.اوقاطعانه خواهان جدایی قضاوت درباره انسان ازجهان-وذهن ازعین بود و میگفت که هستی یاوجودیعنی آماده گی انسان برای حقیقت جهان.اوجانشین و وارث هوسرل گردید وباهستی شناسی وجود آغاز نمود و میگفت درباره انسان نباید پیرامون شخص وفرداش بلکه در باره توانایی وظرفیت اش داوری کرد. پدیده شناسی هایدگر،نقد ایدئولوژیک اگزیستنسیالیستی شد. او مینویسد که ایدءولوژی چیزی است که ازحقیقت هستی گرایی انسان را منحرف میکند. و"اگزیستنس" ، رفتاری است درمقابل هستی، و زمان،تداوم لحظات کنونی نیست بلکه افق تفاهم عقل وجهان است. به ادعای اومتافیزیک،خودتاریخ یک هستی ووجود است وتاریخ متافیزیک مطابق تاریخ هستی است. گروهی نیزفلسفه هایدگررا فلسفه زندگی تراژدیک وناامیدانه نامیده اند.او میگفت که نوابغ فلسفه هیچگاه نتوانسته اند تمام حقیقت رادریک مفهوم یادریک سیستم فلسفی خودمطرح نمایند.

امروزه اشاره میشود که هایدگر تاریخ متافیزیک رایابطورغلط تفسیرمیکرد یااینکه درک اش ازآن موضوع،یک سوء تفاهم بود.مورخی درباره او می پرسد آیا وی : عقلگرایاغیبگو؟،عمیق یاساده لوح؟، وحی گرا یا جنجال انگیز، است؟. ازطرف دیگر هایدگر خودرامخالف ذهنگرایی ومخالف ایده آلیسم آلمانی ومخالف متافیزیک ماهیتی وذاتی افلاتون وارسطو میدانست. بااشاره به اینکه وی گرچه یک بچه دهقان معمولی بود،بافلسفه زندگی خود،بصورت یک نابغه جوان وارد حوزه فلسفه قرن بیست گردید. درزمان حضورفاشیسم درآلمان،وی میگفت که اروپا درمیان دولبه تیزقیچی روسیه وآمریکا قراردارد.اوروسیه و آمریکا راازنظرمتافیزیکی یکی میدانست وبااشاره به ماشین بدون ترمز تکنیک گرایی،سازماندهی سیاسی انسانهای عام،نابودی جهان،فرارخدایان،ونابودی کره زمین،به تمسخرنیروهای اخلاقی و خوشبین پرداخت. وی میگفت که هرناسیونالیسمی ازنظرمتافیزیک،انسانشناسانه،ذهنگرا،وخردگریز است، وناسیونالیسم باکمک طرح شعارهای جهانوطنی،مغلوب نمیشود،بلکه رشدکرده ویک سیستم میگردد.به این دلیل ناسیونالیسم،هومانیستی نمیشود وفردگرایی ازطریق شعارحمعگرایی کاذب،نیزرشد نموده وخطرناک میشود.بااین وجود بعدازهایدگر،مانند دوره بعدازهگل،فلسفه کلاسیک یونان درغرب، راه همیشگی خودراتغییردادوشاهد دهها جریان ومکتب فلسفی جدید شد.

هایدگر غیرازمطالعه آثار نیچه،کیرکگارد،و داستایوسکی، شناخت عمیقی ازادبیات کشورخود داشت. امروزه بخشی ازخوانندگان معمولی اورا نه بخاطرفلسفه اش بلکه به علت جملات قصار وسخنان برگزیده اش می شناسند،آزآنجمله : آینده نیازبه جد و آباد دارد- علم خود نیازی به تفکر ندارد- سئوال و پرسش، تقوای عقل هستند.

ازجمله آثار او کتابی درباره دون اسکات،متفکر اسکولاستیک، مقدمه ای برفنومنولوگی دین، زبان تفکر، تزهای کانت درباره هستی،سخنرانیها ومقالات،مقدمه ای برمتافیزیک،درباره ماهیت حقیقت، متافیزیک چیست؟،کانت وموضوع متافیزیک،تفسیراشعارهلدرلین،نظرافلاتون درباره حقیقت،مقاله انساندوستی،راههای چوبی،تفکریعنی چه؟، اصول جمله، هویت واختلاف، خونسردی،درراه بسوی زبان،نیچه ، تکنیک  و بازگشت، هراکلیت، ودرباره تفکر، هستند.

یاسپرس با رد دعوت برای شرکت درجشن هشتادمین سالگرد تولد هایدگر،بااشاره به هواداری او از فاشیسم،نوشت که آشتی باید درعمق انجام گیرد؛ درتقاطع برخورد فلسفه واخلاق، و نه در ظاهر و مخفی کاری.

   -----------------------------------------------------------------------------------

Friedrich Engels 1820-1895

 Martin Heidegger 1889-1976


July 24th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي